جدول جو
جدول جو

معنی بان مله - جستجوی لغت در جدول جو

بان مله
(مِ لِ)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی شمال باختری صحنه و 1/5هزارگزی شمال راه فرعی صحنه به سقز در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 80 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لِ)
قصبۀ مرکز دهستان باغ ملک و مرکز بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز است. این قصبه در طول جغرافیایی 49 درجه و 53 دقیقه و عرض 31 درجه و 32 دقیقه در 150 هزارگزی شمال خاوری اهواز بر کنار راه اتومبیل رو هفتگل به ایذه واقع است. موقعیت آن کوهستانی و هوای آن معتدل است و در حدود 700 تن سکنه دارد. آب مصرفی آنجا از رودخانه زرد و چشمه شیرین تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و برنج و حبوبات و میوه. و شغل مردمش زراعت و راهش اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ زنگنه هستند. بخشداری جانکی گرمسیری در این قصبه است. معدن گچ و نمک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
نام یکی از سرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که میمنۀ لشکر او را اداره میکرد. این شخص را ابن اثیر ’ملک خان’ و نسوی ’امین ملک’ و رشیدالدین فضل الله ’خان ملک’ ضبط کرده است. (از حواشی تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 147)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل، واقع در ششهزار گزی شمال خاوری بنجار و یکهزار گزی راه مالرو ده دوست محمد بزابل. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرم و معتدل. دارای 625 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی و بلوچی زبانند. این ده از رود خانه هیرمند مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات میباشد. اهالی بزراعت و گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ کُ لَهْ)
ضربت جماع. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 23 هزارگزی جنوب خاوری پهله برکنار راه مالرو دهلران واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای 170 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀباپیروند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ لَ)
ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله. مولد او در سال 272 هجری قمری به بغداد. او به بادی امر در بعض دواوین خدمت میکرد و راتبۀوی شش دینار بود در ماه. و هم عامل خراج بخشی از فارس بود و سپس بخدمت ابی الحسن بن الفرات پیوست و ابوالحسن او را برکشید تا حال او عظیم نیکو شد و مالی بسیار اندوخت. و با این همه عاقبت وحشت و کدورتی میان او و ابن فرات پدید شد و ابن مقله احسان او کفران کرد و در جملۀ دشمنان وی درآمد تا آنگاه که ابن فرات عزل و دستگیر گشت و چون بار دیگر ابن فرات منصب وزارت یافت ابن مقله را بگرفت و بصدهزار دینار مصادره کرد. در سال 316 مقتدر خلیفه ابن مقله را به وزارت برگزید و تا 318 در این مقام ببود آنگاه معزول و محبوس گردید و پس از تطورات و تحولاتی چند به وزارت راضی خلیفه منصوب گشت و دشمنان او نزد خلیفه سعایتها کردند تا خلیفه دست راست او را بریدن فرمود و مدتی دست بریده به زندان بماند و خلیفه همان روز از کرده پشیمان شد و ثابت را امر داد تا بزندان شود و موضع بریدگی علاج کند و ثابت جراحت را معالجه کرد و او به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت چون دست دزدان ببریدند و به بیت ذیل تمثل جست:
اذا ما مات بعضک فابک بعضا
فبعض الشی ٔمن بعض قریب.
و گویند بزندان قلم بر ساعد راست استوار کرده مینوشت و از عجایب آنکه از محبس با خلیفه مکاتبه میکرد و نیز منصب وزارت میخواست و میگفت قطع ید مانع تکفل این مقام نیست و از جمله اشعار او در حنین بر دست بریده بیت ذیل است:
لیس بعدالیمین لذه عیش
یا حیاتی بانت یمینی فبینی.
و محمد بن یاقوت و ابن رائق دو دشمن قوی او بودند که نکبات او را سبب شدند. ابن مقله مخترع خط ثلث و توقیع و نسخ و ریحان و رقاع و محقق است و ابن بواب در خط متابعت او کرده است. ابن مقله چون مثل اعلی و صنم عقلی خوشنویسی و حسن خط است چنانکه شاعری عرب خط او را با فصاحت سحبان و حکمت لقمان و زهد ابن ادهم ردیف آورده و شعرای فارسی نیز بحسن خط او مثل زدند:
کاش ابن مقله بودی در حیات
تا بمالیدی خطش بر مقلتین.
سعدی.
مردم چشم ابن مقله وقت
بندۀ آن خط چو عنبر شد.
کمال اسماعیل.
چنان خطی که اگر ابن مقله زنده شود
تراشۀ قلم او بمقله بردارد.
وفات او بزندان در سال 328 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(چِ لَ / لِ)
دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج که در 106 هزارگزی خاور دیواندره کنار رود خانه قزل اوزن واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 200 تن سکنه و آب آن از رود خانه قزل اوزن و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و لبنیات و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 47 هزارگزی جنوب باختر قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 217 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُل لا)
دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 7 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو هفتگل به ایذه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب وهوای معتدل و 160 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و انار و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنرا باب اسفیش نیز نامند. یکی از چهار دروازۀ جی اصفهان است. رجوع بباب اسفیش شود. (محاسن اصفهان چ طهران ص 92 و 93)
لغت نامه دهخدا
(غِ مِلْ لی)
نام باغی که در محل قدیم میدان مشق در مرکز تهران تأسیس یافت و گردش گاه عمومی بود. اما در سالهای اخیر آنرا برای ایجاد ساختمانهای شهربانی کل کشور و وزارت امورخارجه و موزۀ ایران باستان و چند ساختمان دیگر تقسیم کردند و از صورت باغ خارج ساختند. هنوز سر در باغ مذکور که شبانگاهان در آنجا نقاره کوفته میشد باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(کِ لِ)
دهی است از دهستان گواور بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد که در 75 هزارگزی خاور گیلان و 18هزارگزی خاور گواور واقع است. ناحیه ای است سردسیر ودارای 100 تن سکنه که آب آن از رود خانه گواور تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و توتون و ذرت و شغل مردمش زراعت و گله داری است و راهی فرعی به جاده شوسه دارد. در تابستان حدود 100 خانوار از ایل کلهر برای تعلیف احشام و زراعت دیم به حدود این آبادی می آیند و زمستان به گرمسیر (ایوان) میروند. زیارتگاهی بنام بابا حیدر نزدیک این ده واقع و مورد احترام سکنۀ گوران است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غِ مِلْ لی)
نامی که به گردشگاههای عمومی مراکز شهرها که معمولاً توسط شهرداری ها تأسیس و اداره میشود دهند. پارک شهر. تفرجگاههای عامه در شهر
لغت نامه دهخدا
(شِ لِ)
دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 30 هزارگزی خاور نهر آب و 9 هزارگزی روانسر در دشت واقع است. ناحیه ایست سردسیر ودارای 200 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و مختصر توتون و صیفی وشغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنین آن از طایفۀ ولدبیگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بهر سه حرکات همزه و میم که مجموعاً نه لغت میشود به معنی سرانگشت، (منتهی الارب) (ترجمان علامه جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (آنندراج)، سرانگشتان، (مهذب الاسماء)، هر انگشت که بر آن ناخن باشد، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، خداوند شتران نخست آب خورده شدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)، دادن و اعطاء، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تشنه کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی)، سیراب کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)، خشمناک کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان که در 42 هزارگزی جنوب باختری قوچان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 864 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و قالیچه و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال باختر گهواره و 7 هزارگزی آئینه وند واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنین آن از تیره تفنگچی هستند و در پنج آبادی کوچک نزدیک بهم سکونت دارند و به این اسامی خوانده میشوند: بانسولۀ کلبعلی، بانسولۀ نام خواست، بانسولۀ حاتم، بانسولۀ ملک علی و بانسوله شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ طَ لَدَ)
از: ب + ال + جمله، کلمه رابطه که در اختصار کلام استعمال کنند. الحاصل. القصه. باری. بهر جهت. (ناظم الاطباء)، و رجوع به جمله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با کله
تصویر با کله
بسیار خردمند، باعقل، با سیاست خوب، با مغز، پیش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن ملک
تصویر ابن ملک
شاهزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمله
تصویر انمله
سرانگشت سر انگشت، جمع انامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مه
تصویر با مه
شخص ریش بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالجمله
تصویر بالجمله
القصه، باری، بهرجهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد له
تصویر باد له
بن پستان هندی سیمتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مزه
تصویر با مزه
لذیذ
فرهنگ لغت هوشیار
اولین شالی درو شده برای چیدن در (کومه) ، نوعی چیدن پشته های
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم با شعور و خوش فکر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل خانه، پستو
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای از دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محل و ارتفاعی در یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی